خیلی آدما آرزوها خیلی بزرگ و کوچیکی دارن اما...همیشه هزار عامل مسدود کننده و مانع سر راه هست..که باهات بجنگند..

پنج شنبه 27 آذر 1393
ن : محمددانیال

زندگیمه....منهای عشق

ميان تاريكى و سپيدى صبح ، فرصتى براى قدم زدن نيست .
هواى مه آلود و بهت و سكوت .
لذت خواب و شوق بيدارى
و حضورى كه مات مى كند مرا ميان ِ زمين و آسمان
عمرى است هواى عشق به سر داريم ، بى آن كه راهمان عاشقى باشد .
تشنه ى شنيده شدنيم ، و گوش نمى سپاريم به يكديگر .
حضورمان ، براى ديگران ، سبز تر از عزيزانمان شده است
و از خانه ام بوى فاصله مى آيد ، بى آن كه بخواهم
چقدر شبيه به هميم وقتى كه تكرار مى شويم ، من و تو
و زندگى بى عشق مگر مى شود؟
الهى ، سبز كن هواى خانه را با عطر حضور عشق
بگذار من ، بهترين ِ عزيزان خود باشم و عشق ، بهترين ِمن
و تو زيبا ترين تصنيف و ترانه ام
الهى ، مجالم ده ، من و عشق ، پاى بگذاريم به خانه و بهارى شود هواى بودنمان ،
و از خانه ام بوى زندگى برخيزد ،
بوى شادى ، بوى تو



نظرات شما عزیزان:

مستانه40
ساعت16:46---30 آذر 1393

ﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯾﺴﺖ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯽ ﺍﯾﺪ .
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ "ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻦ ،ﺗﻦ ﺭﻧﺠﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ !...
ﺯﻣﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺪﯼ ﺩﺍﺭﺩ !...
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﺍﮐﻨﻮﻥ
ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻓﺼﻞ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ
ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﺳﻨﮓ ﺳﺨﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻦ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺁﺏ ﮔﺮﺩﺩ ﮐﯿﻨﻪ ﻣﻦ
ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﻣﺮﮔﺰﺍﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻦ
ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻦ
ﺑﺰﻥ ﻣﻦ ﺗﯿﺮﻩ ﺍﻡ
ﭘﺎﮐﻢ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﻣﻦ
ﺑﺰﻥ ﺑﺮ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻦ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺁﻏﺎﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺰﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻏﺼﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻨﻢ ﻗﺼﻪ
ﻣﻨﻢ ﻏﺼﻪ
ﻣﻨﻢ ﺩﺭﺩ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﻣﻦ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﻣﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﻏﺒﺎﺭﻡ
ﺷﺮﺍﺑﻢ ﺧﺎﻟﺼﻢ
ﺁﺑﻢ ﺯﻻﻟﻢ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﮔﻞ ﺑﺮﻭﯾﺪ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺳﻨﮓ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﮔﻮﯾﺪ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭﯾﺪ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺑﻬﺎ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺼﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﺎ
ﺭﻓﯿﻊ ﻗﻠﻪ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ﺑﺎﺯ؟
ﺑﺰﻥ ،ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺳﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﺒﺎﺭﻡ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺰﻥ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ
پاسخ:پاسخ: صبوری کن ..هوا اینجا بهاریست...فضای فکر من امشب هوایست صبوری کن که دل باید بگرید...دل ناخوش ز احوالت بگرید... صبوری کن....صدایم سوز دارد...وحتی قصه پایانی ندارد... بزن باران که دل درمان ندارد....غم این دل چرا پایان ندارد.. صبوری کن دلم امشب بهار است....دلم بی فصل تو گرما ندارد... صبوری کن زمین ناپایدار است....بزن باران کویرم مرگبار است... دلم،سنگ و صبوری چاره ی تو....زمین سنگ و به بت امیدوار است... بزن باران که مستم،مست عطرت....بزن مستانه هم امیدوار است.... صبوری کن پرنده کوچ کن  باز....در این مرده زمین،ماندن حقیر است.... صبور ی کن که من معنا ندارم...من اینجا یک اسیره بی قرارم... بزن باران که مستی،مستی توست....زمان من گذشته،قلب من مرد.... صبوری کن که دلها بد اسیرند...منم بی تاب و چشمانم اسیرند... منم که در جوانی دل سپردم...دلم را بر دلی مجنون سپردم... جنونش جان من را جذب خود کرد....مرا با کوچ و اجبار آشنا کرد... منم فقر دل و دل در برم نیست....دلا تو با دل خود عاشقی کن.... منم مرگ و واین دل سرزمینم....فتو حات من اما این چنین است... منم فرمانده ی دل های بی کس...تنم رنگین زخون خود،همین بس.... وتو عاشق ترین شهزاده ی عشق....به خون من اسیروکشته ی عشق... صبوری کن تو ابر آسمانم....که بارش باز در زندان محال است... من اینجا عقده ها دارم زچشمی...که هر شب در دلم طوفان و باد است.... بزن باران و مست امشبم کن....



محیـــا
ساعت1:25---28 آذر 1393
همیشه از خوبی ادما برای خودت دیوار بساز، هر وقت در حق تو بدی کردند، فقط یــــــــک آجر از دیوار بردار، بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی!!!
پاسخ:خرابتر از این کسی نمیشود که من شدم....تو هر چه میکنی بکن... جواب تو خدای من


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دل نوشته ها و آدرس mohammad-daniyal.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.